سکانس هفتم
جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دل بسته بودم...میدونستم که کارم اشتباهه...ولی بالاخره برگشتم برگشتم پیش خدا...
برگشتم به جایی که ازش اومده بودم...
اما کوله بارم سنگینه...هم توش خوبی دارم و هم بدی...
دیگه خودش باید معلوم کنه کدومش بیشتره!
درد فراموش شدن تا ته وجودم رو میسوزاند...هنوز یکسال هم نشده...
اما..
فراموش شدم...فراموش شدیم...همه ی ما...مایی که منتظر دعای آنها هستیم
چشم به راه و منتظر!
۹۴/۰۳/۲۹